
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد حافظ برخی نامها در ذات خویش می توانند معنی دوگانه ای داشته باشند و به نظر می آید محراب هم نمون...
ارتش سرخ دات كام :
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
"حافظ "
برخی نامها در ذات خویش می توانند معنی دوگانه ای داشته باشند و به نظر می آید "محراب " هم نمونه ای از این گونه باشد. حافظ ناشنیده پند از "محراب" به معنی بی کران صبر در این ابیات یاد می کند. جائی که محراب فریاد بزند ابدیت است.
فوتبال ما نمونه ای از چنین صبری را در محرابی دید و او کسی نبود جز "محراب شاهرخی" و یا " عمو محراب" نامی که قدیمی های فوتبال به او می دادند.
او در بهمن ماهی پای به این جهان گذاشت و در بهمن ماهی هم این جهان را که جز بی مهری و بی وفائی چیزی به او نداد را ترک کرد. سخن گفتن از محراب شاهرخی کار ساده ای نیست. مردی که بر خلاف این روزها با پای غیر فوتبالی ها از فوتبال کنار نرفت بلکه خود فرزندان فوتبال این فرزند شایسته فوتبال را به انزوا بردند. مردانی که این روزها گله از این دارند که چرا فوتبال به دست غیر فوتبالی ها افتاده است اما بدعت گذار بی مهری به بزرگان فوتبال را در پس از انقلاب به همت نا میمون این جماعت بود همان ها که امروز بعنوان ناجی و سلطان و ... از آنها یاد می شود.
فوتبال ما به دست نابخردی و فساد و ... است زیرا تملق و دروغ و ریا را به اهل فن ترجیح داده ایم. محراب شاهرخی را می توان فرزند مظلوم فوتبال نامید. چرا؟ پاسخ به این پرسش را می توان چنین بیان کرد که
می گویند هر نامداری حال در عرصه هنر یا ورزش باشد دو بار می میرد یکی زمانی که بازنشسته می شود و دگر بار درروزی که از این جهان هجرت می کند اما بی رحمی های جهان آنقدر به عمو محراب افزون شد که او بارها رخت از این جهان بست
روزی که قهرمان آسیا بود و قید خویشتن را زد. روزی که در سال های میانه دهه 50 خورشیدی با یک نامه از پرسپولیس مجبورش کردند که خداحافظی کند. روزی که شاگردانش در زمستان 60 به بهانه دور بودن او از معیار های انقلابی! علیه او کودتا کردند و سرانجام به مرگ چهارم خود در زمستانی سرد در انزوا مطلق و با سکته مغزی و با درد فراوان رسید.
او یکی از مردان تاثیر گذار در صعود تیم ملی ما به المپیک توکیو 1964 و المپیک 1972 مونیخ بود که البته به المپیک توکیو بعلت قهر شاهینی ها نرفت. او از ستارگان اولین قهرمانی تیم ملی فوتبال ما در جام ملتهای 1968 آسیا بود و ...
محراب شاهرخی مردی از نسل عاشقان فوتبال و بی گمان مظلومان آن است. او در زمزه مردانی است که فوتبال ما و خصوصا دمهای فوتبالی اش خیلی به او مدیونند. یادشان مانا
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
"حافظ "
برخی نامها در ذات خویش می توانند معنی دوگانه ای داشته باشند و به نظر می آید "محراب " هم نمونه ای از این گونه باشد. حافظ ناشنیده پند از "محراب" به معنی بی کران صبر در این ابیات یاد می کند. جائی که محراب فریاد بزند ابدیت است.
فوتبال ما نمونه ای از چنین صبری را در محرابی دید و او کسی نبود جز "محراب شاهرخی" و یا " عمو محراب" نامی که قدیمی های فوتبال به او می دادند.
او در بهمن ماهی پای به این جهان گذاشت و در بهمن ماهی هم این جهان را که جز بی مهری و بی وفائی چیزی به او نداد را ترک کرد. سخن گفتن از محراب شاهرخی کار ساده ای نیست. مردی که بر خلاف این روزها با پای غیر فوتبالی ها از فوتبال کنار نرفت بلکه خود فرزندان فوتبال این فرزند شایسته فوتبال را به انزوا بردند. مردانی که این روزها گله از این دارند که چرا فوتبال به دست غیر فوتبالی ها افتاده است اما بدعت گذار بی مهری به بزرگان فوتبال را در پس از انقلاب به همت نا میمون این جماعت بود همان ها که امروز بعنوان ناجی و سلطان و ... از آنها یاد می شود.
فوتبال ما به دست نابخردی و فساد و ... است زیرا تملق و دروغ و ریا را به اهل فن ترجیح داده ایم. محراب شاهرخی را می توان فرزند مظلوم فوتبال نامید. چرا؟ پاسخ به این پرسش را می توان چنین بیان کرد که
می گویند هر نامداری حال در عرصه هنر یا ورزش باشد دو بار می میرد یکی زمانی که بازنشسته می شود و دگر بار درروزی که از این جهان هجرت می کند اما بی رحمی های جهان آنقدر به عمو محراب افزون شد که او بارها رخت از این جهان بست
روزی که قهرمان آسیا بود و قید خویشتن را زد. روزی که در سال های میانه دهه 50 خورشیدی با یک نامه از پرسپولیس مجبورش کردند که خداحافظی کند. روزی که شاگردانش در زمستان 60 به بهانه دور بودن او از معیار های انقلابی! علیه او کودتا کردند و سرانجام به مرگ چهارم خود در زمستانی سرد در انزوا مطلق و با سکته مغزی و با درد فراوان رسید.
او یکی از مردان تاثیر گذار در صعود تیم ملی ما به المپیک توکیو 1964 و المپیک 1972 مونیخ بود که البته به المپیک توکیو بعلت قهر شاهینی ها نرفت. او از ستارگان اولین قهرمانی تیم ملی فوتبال ما در جام ملتهای 1968 آسیا بود و ...
محراب شاهرخی مردی از نسل عاشقان فوتبال و بی گمان مظلومان آن است. او در زمزه مردانی است که فوتبال ما و خصوصا دمهای فوتبالی اش خیلی به او مدیونند. یادشان مانا